اگه توییتر داشتم الان یهویی میرفتم توییت میکردم که :
داشتم عمیقا جزوه ای رو که هنوز به یک دهمش هم نرسیدم میخوندم که دیدم ساعت 2 شده و هنوز نهار نخوردم ، ساندویچ کتلتی که درست کرده بودم رو باز کردم و شروع کردم به خوردن ، آهنگ لاله عباسی از پری زنگنه رو پلی کردم و هندزفری تو گوشم
چی شد؟ هیچی یهو دیدم صورتم خیس از اشکیه که نمیدونم از کجا و چرا پیداش شد
نهارمو نیمه رها کردم و واسه اینکه کسی منو نبینه رفتم زیر پتو و تظاهر به خواب بودن کردم .
شنیده بودم بعضی وقتها دلت میگیره ، احساس بی پناهی میکنی و همه جهان برات غریبن بدون اینکه بدونی چرا!
شنیدن کی بود مانند دیدن البته :)
درباره این سایت