سالن مطالعه ام و روی دیوار روبروییم نوشته خدایا کمکم کن کامل بگیرم !!
با دیدنش لبخند زدم ، خب منم بدم نمیاد دیگه :))) کیه که بدش بیاد اصن

نشستم دارم این درس حفظی رو با لذت آمیخته با تشویش و استرس میخونم
به نمونه هایی که جمع کردم و از شیراز آوردم فکر میکنم.دیروز رفتم سراغشون دسته بندیشون کنم و ببرم تحویل بدم که دیدم همشون پودر شدن! ته ظرفم پودرهای سیاه بود فقط . 
و برای اولین بار برچسب بی مسئولیتی به خودم زدم که واقعا هم همین بود.خیلی سرسری گرفتمشون و کارمو درست انجام ندادم. هر چی بود تهش به زووور و با اعصاب خوردی و حتی بغض به ده تا رسوندمشون و فقط امیدوارم استادم ازم قبول کنه دیگه.حتما براش توضیح میدم که چی شده.
خیییلیییی وقته دارم تلاش میکنم که خودم رو از استرس امتحان جداااا کنم و انقدر زمان های آزمون و امتحان این مدلی نشم.این باگ زندگی منه که عاشق درس خوندنم و همونقدر از امتحان دادن متنفرم.چنان احساس سنگینی روی قلبم ایجاد میشه که انگار میخوام خفه شم :))) چخبره بابا.
بالاخره هرکسی توی کنترل یه بخشی از زندگیش مشکل داره و منم با این.
اما حلش میکنم و پیشرفتم رو اینجا مینویسم ؛)

به اینم فکر میکنم که گاهی شرایط باعث میشه کاملا یادم بره چقدر رشته مو دوست دارم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

⭐ایران فیلم⭐ Lisa خدای موزیک = زدبازی Jill مشاوره خانواده به زبان ساده شرکت فرش ارتمیس Doug دانلود رایگان فیلم,سريال Pulse