عصر جمعه در حال درس خوندن و استفاده از ته مونده های انرژیم میدونی یهو چی یادم اومد؟!
تمام روزهایی که با شوق من زودتر رسیدم و کل تئاتر شهر رو زیر نظر گذروندم که پیداش کنم!
اینکه هر آدمی از کنارم میگذشت یه لبخند گنده روی لب من میدید و بس
این اواخر حس میکردم میاد یه جا قایم میشه منو زیر نظر میگیره :]]
درسته هربار شوخی میکنم که دیگه از این به بعد زود نمیرم اما مطمئنم که بازم زودتر از اون میرسم. 
راستش عمدا زودتر میرسم که این حس قشنگ رو از خودم نگیرم :)
دفعه آخری که ازم پرسید رسیدی؟! گفتم نه که عجله نکنه و بیشتر اون حسم رو ذخیره کنم ! پنج دقیقه بعدش بهش گفتم رسیدم!
الان دلم تنگ شده واسه اون حس .

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

املاک منطقه 22 تعويض گلس ارزان 09121549631 آبکاری طلا و جواهر نمونه آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش اندک سوادی که دارم خرید سیمکارت 912 | خرید سیم کارت 912 | فروش سیمکارت 912 شیپکا شاپ Medicaly Sheri دانلود اهنگ بهنام باني